
ن : محمد پورذاکری

ت : یک شنبه 2 فروردين 1394

ز : 21:57
|
+
اولین جلسه رسمی من
امروز حسابی با بابایی خلوت کردیم، دوتایی رفتیم تو اتاق بابا و مثل دوتا مرد نشستیم با هم به صحبت کردن،ووووووووووی نمی دونید چه حس خوبی داره چشم تو چشم، تو ی جلسه رسمی پدر و پسر باشی و تو گل پسره بابایی باشی...
چندتا عکس از جلسه رسمی مون گذاشتم ببینید...

این منم که چشم تو چشم بابایی دوختم...هاااااا؟ بابام کجاست؟ بابایی اونطرف دوربینه خب چه توقعی داریدا پدر هم صحبت کنه،هم عکاس باشه، هم معکوس!!! آخه شما بگید مگه میشه؟؟؟ اصلا امکان داره؟؟؟

بابام تو این جلسه درباره خدای مهربونی باهام حرف زد که همیشه مواظبه همه مونه و خیلی خیلی دوستمون داره و ما هم خیلی خیلی دوستش داریم...خدای ما اونقدر بزرگه که می تونیم دل کوچولومونو وصل کنیم به اقیانوس بزرگ مهرش و خیالمون از همه چی راحته راحت باشه...

منو ببینید چقد قشنگ دارم به حرفای بابایی گوش میدم!!! ولی نمی دونم چرا یواش یواش احساس کردم بابایی شیطونم می خواد خیلی ظریف و لطیف منو خواب کنه، ولی گفته بودم که من باهوشم،زود مطلبو گرفتم و تو دلم گفتم نوچ نوووچچچ پدر من اصلن اصلن نمی خوابما... اصلن... نووووچ نننننمممممی خوااااااابم!!!!!

ولی من که نخوابیدم، اصلنه اصلن....

اصلنن ن ن ن ن ... خ خ خ پف ف ف ف
نظرات شما عزیزان:
دختر.... 
ساعت12:01---30 ارديبهشت 1394
الهی اصلا نخابیده ها...اسفندی جونم.....gif)
پاسخ: نهههههه من بیدارم
:: برچسبها:
عکس نی نی,
عکس بچه ناز,